نشسته اند ملخ های شک به برگ یقینم ببین چه زرد مرا می جوند ، سبز ترینم ! ببین چگونه مرا ابر کرد ، خاطره هایی که در یکایشان می شد آفتاب ببینم شکستنی شده ام اعتراف می کنم ، اما ز جنس شیشه ی عمر توام مزن به زمینم برای پر زدن از تو خوشا مرام عاقبان کبوتر انه چرا باید از تو دانه بچینم نمی رسد به هم دست اشتیاق من و تو که تو همیشه همانی که من همیشه همینم "محمد علی بهمنی"
نویسنده : امین شفیع پور
تاریخ : دوشنبه 89/6/15
موضوع : خوشا مرا عاقبان...